یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

 

هی میکِشم گل مینویسم مادر من

وقت توسل می نویسم مادر من

 

من قصه های باورم را دوست دارم

من عاشقانه مادرم را دوست دارم

 

ای رحمت للعالمین خوانده تو را اُم

خورشیدی و دور سرت دریای انجم

 

ترکیب عشق و نور و احساس و حیایی

تو چلّه ی پیغمبر اهل حرایی

 

اول که عطر خاک و باران زد تو بودی

وقتی نسیم سیب می آمد تو بودی

 

آثار تو در جاده ی افلاک باقی ست

یک جلوه ات در قصه ی لولاک باقی ست

 

دست تو در روز قیامت بازِ باز است

دست تو در امر شفاعت بازِ باز است

 

ای ذکر تسبیح تو بعد از هر نمازم

ایاک نعبد های جاری در نمازم

 

ای دختر آیینه های بی تعلق

هرچه سرودند از تو شعر بی تملق

 

معراج اهل آسمان از دامن تو

عطر خدا می آید از پیراهن تو

 

کوثر توئی ما تشنه کامان تو هستیم

ما مستحق لقمه ی نان تو هستیم

 

باران شما و ما همه خاک کویریم

بر ما ببار از تشنگی اینجا نمیریم

 

ای وصف تو در آیه های پاک کوثر

ای بوسه بر دست شما داده پیمبر

 

ای گرد خاک چادرت خورشید تابان

از چادر تو صد یهودی شد مسلمان

 

آئینه ی تقدیس در دنیای پیشین

ای لیله القدر پیمبرهای پیشین

 

ما با تو ترسی از شب محشر نداریم

خود را فقط در دست لطفت می سپاریم

 

ای احترامت واجب بر هر پیمبر

ای آسمان روشن شب های حیدر

 

خورشید بعد از دیدنت در تابش آمد

عالم پِی دستاس تو در چرخش امد

 

بر آسمان عشق حیدر دل که دادی

پیراهنت را هدیه بر سائل که دادی

 

عالم به دستان عطایت آفرین گفت

بر بخشش بی انتهایت آفرین گفت

 

شور نمازت تا خدا بالا گرفته

اینگونه نامت کنیه ی زهرا گرفته

 

ای خادمت آسیه و حوا و مریم

چشم همه بر دست تو چشمان ما هم

 

گاهی گلو از مهر تو تر می نمایم

بنگر چگونه بی شما سر می نمایم

 

بانو قسم بر پهلوی آزرده ی تو

بر چهره ی در کوچه سیلی خورده ی تو

 

امشب بگو مهدی بیاید ما غریبیم

آقای هم عهدی بیاید ما غریبیم 

شعر شاعر